افساییدن

لغت نامه دهخدا

افساییدن. [ اَ دَ ] ( مص ) رام کردن. افسون کردن. غلبه کردن خصوصاً در سحر و جادو. ( ناظم الاطباء ). بافسون تسخیر و رام کردن چنانکه درپری افسای و مارافسای. ( یادداشت مؤلف ) :
چون بیفسایدم چو مار غمی
بر دل من چو مار بگمارد.مسعودسعد.و رجوع به افسائیدن و افسای و افسا شود.

فرهنگ معین

(اَ دَ ) (مص م . ) ۱ - رام کردن ، مسخّر داشتن . ۲ - جادو کردن .

فرهنگ عمید

۱. = افسون
۲. رام کردن.

ویکی واژه

رام کردن، مسخّر داشتن.
جادو کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال جذب فال جذب