لغت نامه دهخدا
کندپایم در حضور، اما زبان تیزم به مدح
تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این.خاقانی.دردا که بخت من چو زمین کندپای گشت
این کندپایی از فلک تیزگرد خاست.خاقانی.ایام سست رأی و قدر سخت گیر شد
اوهام کندپای و قدر تیزتاب شد.خاقانی.چو مردانه رو باشی و تیزپای
به شکرانه با کندپایان بپای.سعدی.