کوک زدن

لغت نامه دهخدا

کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ). بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ). با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری
کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .سوزنی.و رجوع به کوک شود.

فرهنگ معین

(زَ دَ ) (مص م . ) دوختن پارگی ، بخیه زدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بخیه زدن با دست درروی پارچه و جامه
دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشد. بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه

ویکی واژه

دوختن پارگی، بخیه زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال کارت فال کارت فال فنجان فال فنجان