نظر گماشتن

لغت نامه دهخدا

نظر گماشتن. [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) نگریستن. نگاه کردن. روی کردن :
بر زهره نظر گماشت اول
گفت ای به تو بخت را معول.نظامی.این زمان در تنعمی است که چرخ
می نیارد براو گماشت نظر.ظهیر ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نگریستن ٠ نگاه کردن ٠ روی کردن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم