میانه گزیدن

لغت نامه دهخدا

میانه گزیدن. [ ن َ / ن ِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) حد اعتدال برگزیدن. انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتارها. به اعتدال گراییدن :
ستوده کسی کومیانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید.فردوسی.ز کار زمانه میانه گزین
چو خواهی که یابی ز خلق آفرین.فردوسی.میانه گزینی بمانی بجای
خردمند خواندت پاکیزه رای.فردوسی.

فرهنگ فارسی

حد اعتدال برگزیدن انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتار ها .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم