تناسخ

تناسخ

تناسخ، که به آن سَمساره، تجدید حیات یا زادْمُرد نیز گفته می‌شود، یک اعتقاد فلسفی یا مذهبی است که بر اساس آن، جوهر غیر فیزیکی یک موجود زنده پس از مرگ بیولوژیکی، زندگی جدیدی را در قالب یا بدن فیزیکی متفاوت آغاز می‌کند. رستاخیز، که در برخی ادیان مطرح شده، فرایندی مشابه است که در آن روح در همان بدن دوباره زنده می‌شود. در اکثر باورهای مربوط به تناسخ، روح فناناپذیر تلقی می‌شود و تنها چیزی که فنا می‌پذیرد، بدن است. پس از مرگ، روح به یک نوزاد جدید منتقل می‌شود تا دوباره زندگی کند. اصطلاح انتقال به معنای جابه‌جایی روح از یک بدن به بدن دیگر پس از مرگ است. این واژه به عنوان یک باور عامیانه به معنای تولد دوباره پس از مرگ شناخته می‌شود و در آیین هندو به چرخهٔ زندگی و مرگ و انتقال روح از جسم مرده به جسمی تازه اشاره دارد. طبق آیین هندو، این چرخه تا زمانی که روح از آلودگی‌ها، غفلت‌ها و نادانی‌ها پاک نشود، ادامه می‌یابد. یکی از باورهای اصلی در ادیان هندی است؛ با این حال، گروه‌هایی وجود دارند که به تناسخ اعتقاد ندارند اما به زندگی پس از مرگ ایمان دارند. اگرچه اکثر فرقه‌های مسیحیت و اسلام به تناسخ اعتقاد ندارند، اما برخی گروه‌های خاص به این مفهوم باور دارند.

لغت نامه دهخدا

تناسخ. [ ت َ س ُ ] ( ع مص ) مردن وارثی پس وارثی پیش از قسمت میراث. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوبت بنوبت گردیدن زمانه و فی الحدیث: لم تکن نبوة الاتناسخت؛ ای تحولت من حال الی حال یعنی امرالامة. || گذشتن قرنی بعد قرنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به آخر رسیدن قرنی بعد قرنی دیگر و آمدن زمانی بعد زمانی دیگر. ( آنندراج ). پیاپی گذشتن زمانها و قرنها چنانکه گوئی هریک از آنها حکم ماقبل رانسخ می کند. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نسخ کردن یکی دیگری را. ( از اقرب الموارد ). یکدیگر را نسخ کردن. باطل ساختن. ابطال. زایل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن روح از قالبی و درآمدن آن به قالبی دیگر. ( غیاث اللغات ). و بدین معنی مناسخة و تناسخ در عرف زائل شدن از قالبی و درآمدن به قالبی دیگر. ( آنندراج ). خروج روح از قالبی و دخول آن در قالب دیگرکه رسخ نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). انتقال روح بعد از موت از بدن به بدن انسان دیگر. ( فرهنگ فارسی معین ). عبارت از تعلق روح است به بدن دیگر بعد از مفارقت آن ازبدن اول بدون آنکه زمانی فاصله شود. چه بین روح و جسد تعشق ذاتی است. ( از تعریفات جرجانی ). تناسخیان گویند نفوس ناطقه پس از مرگ هنگامی مجرد از ابدان خواهد بود که جمیع کمالات نفسانی را در مرحله فعلیت حائزشده باشد و چیزی از کمالات در مرحله بالقوة برای اونمانده باشد. اما نفوسی که از کمالات بالقوه آنها چیزی باقی است در بدنهای انسانی می گردد از بدنی به بدن دیگر نقل کند تا بغایت کمال از علوم و اخلاق برسند که آنگاه مجرد و پاک از تعلق به بدنها باقی ماند و این انتقال را نسخ نامند. و گویند پاره ای از نفوس ناطقه از بدن انسان به بدن حیوان که مناسب با اوصاف آنان است نزول کند چنانکه بدن شیر برای شجاع و بدن خرگوش برای ترسو و این انتقال را مسخ نامند. و نیز گویندکه بعضی از نفوس ناطقه به اجسام گیاهی انتقال یابندکه آن را رسخ نامند و بعضی دیگر که به جماد منتقل شوند و آن را فسخ نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ معین

(تَ سُ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - یکدیگر را باطل ساختن. ۲ - انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر.

فرهنگ عمید

۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر، انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.
۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ کردن، باطل کردن، زایل کردن.
* تناسخ ازمنه: [قدیمی] پی درپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هرکدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند.
* تناسخ در میراث: (فقه ) مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث.

فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) یکدیگر را نسخ کردن باطل ساختن ابطال زایل کردن. ۲ - ( مصدر ) گشتن تغییر یافتن. ۴ - انتقال روح بعد از موت از بدن ببدن انسانی دیگر. یا تناسخ ازمنه. پیاپی گشتن زمانها و قرنها چنانکه گویی هر یک از آنها حکم ما قبل را نسخ میکند. یا تناسخ در میراث.مردن وارثان یکی پس از دیگری و تقسیم نشدن میراث آنان. جمع: تناسخات.

دانشنامه عمومی

تناسخ یا سَمساره یا تجدید حیات یا زادْمُرد گونه ای اعتقاد فلسفی یا مذهبی است که در آن، جوهر غیر فیزیکی یک موجود زنده پس از مرگ بیولوژیکی، زندگی جدیدی را در شکل یا بدن فیزیکی متفاوت آغاز می کند. رستاخیز فرایند مشابهی است که در برخی ادیان فرض شده است، و در آن روح در همان بدن زنده می شود. روح در اکثر باورهای مربوط به تناسخ، فناناپذیر تلقی می شود و تنها چیزی که فنا می پذیرد، بدن است. پس از مرگ، روح به یک نوزاد ( یا حیوان ) جدید منتقل می شود تا دوباره زندگی کند. اصطلاح انتقال به معنای انتقال روح از بدنی به بدن دیگر پس از مرگ است.
تناسخ یک باور عامیانه به معنای تولد دوباره پس از مرگ است و در آیین هندو به چرخهٔ زندگی و مرگ و انتقال روح از جسم مرده به جسمی تازه و تکرار زایش و مرگ گفته می شود. طبق آیین هندو این چرخه تا زمانی که روح از آلودگی ها، غفلت ها و نادانی ها پاک نشده است ادامه می یابد.
تناسخ یک باور اصلی در ادیان هندی است ( یعنی هندوئیسم، بودیسم، جینیسم و سیک گرایی )؛ اما گروه هایی هستند که به تناسخ اعتقاد ندارند ولی در عوض به زندگی پس از مرگ معتقد هستند. اگرچه اکثر فرقه های مسیحیت و اسلام معتقد نیستند که افراد تناسخ می یابند، اما گروه های خاصی در این ادیان به تناسخ اشاره می کنند. این گروه ها شامل اصلی ترین جریان های تاریخی و معاصر کاتاریسم، علویان، اهل حق ( یارسان )، آیین مانوی، دروز، و چلیپای گلگون هستند. تبدیل نقطه به خط و حروف و اعداد مراحل تکامل این تفکر است و همان است که فیثاغورثیان، عدد را نقطۀ اولای کل عالم می دانستند و حاج محمدکریم خان رئیس طایفه شیخیه کرمان می گفت: «اکمل اعداد عدد هفت است».
تناسخ در اشکال گوناگون، به عنوان یک اعتقاد باطنی در بسیاری از جریانات یهودیت از جنبه های مختلف اتفاق می افتد، در برخی از اعتقادات مردم بومی قاره آمریکا، و برخی از بومیان استرالیا ( هر چند اکثر آنها به زندگی پس از مرگ یا جهان روح معتقدند ). اعتقاد به تولد مجدد توسط شخصیت های تاریخی یونان، مانند فیثاغورس، سقراط و افلاطون و همچنین در ادیان مختلف وجود دارد.
روابط تاریخی بین این فرقه ها و اعتقادات مربوط به تناسخ که از ویژگی های نوافلاطونی، اورفیسم، هرمتیسم، مانوئیسم و عرفان دوران روم و همچنین ادیان هند است، موضوع تحقیقات علمی اخیر بوده و در دهه های اخیر، بسیاری از اروپایی ها و آمریکایی های شمالی علاقه به تناسخ پیدا کرده اند و بسیاری از آثار معاصر خود از آن یاد می کنند.

دانشنامه آزاد فارسی

تَناسُخ
(یا: حلول) باور به امکان بازگشت نفس گیاهی یا حیوانی و روح انسانی پس از مرگ به کالبد خود یا دیگری برای زندگی مجدد. عقیدۀ تناسخ در فلسفۀ فیثاغورس و افلاطون و در آیین های مصر باستان، بودا، هندو، جَین، سیک و در میان برخی از بدعت گذاران مسیحی مانند کاتارها، و تئوزوفی، یافت می شود. در آیین هندو. مفهوم تناسخ، گذار نفس فردی، یا جیوا، از هنگام تولد از مراتب پست تا عالی و رسیدن به مرتبۀ رهایی، یا مُکشا، است. در تفکر هندی، اتکای نفس به بدن از وابستگی بدن به لباسی که می پوشد یا خانه ای که در آن زندگی می کند بیشتر نیست. اعتلای نفس تا مرتبۀ انسانی، خود به خود رخ می دهد، ولی پس از ورود به بدن انسان خود آگاهی پیدا می کند و رشد آن صورت دیگری می یابد و متضمن اختیار و مسئولیت و تلاش است. جیوا (نفس) در آغاز ورود به بدن، خواهان لذات جسمانی شرایط تازۀ خویش است، اگر به وحشیگری و شقاوت گرایش یابد ممکن است در زندگانی دوباره به بدن حیوانی بازگردد. چون تکرار مدام لذت های یک نواخت ملال آور است، جیوا برای ارضای خود به دنبال کامیابی های دیگر اجتماعی، ثروت، قدرت و شهرت می رود. پس از آن که این مرحلۀ دوم نیز در نظرش پیش پاافتاده جلوه کرد، به قبول مسئولیت های بیشتر در جامعه و رسیدگی به زندگی همنوعان روی می آورد. این مرحلۀ سـوم نیز باید دورۀ خود را طی کند تا نوبت به مرحلۀ چهارم و نهایی برسد که رهایی از تناسخ است. نوزایی نفس یا روح انسانی یا جیوا بر طبق کارمای آن صورت می گیرد. بوداییان نیز به کارما معتقدند، ولی از آن جا که نفس یا روح متمایز و مجزایی نمی شناسند که از حیاتی به حیات دیگر منتقل شود، نوزایی را به معنی حلول آن نمی گیرند. به چشم آن ها، هر حیات را باید معلول کارمایی حیات قبلی و علت کارمایی حیات بعدی به شمار آورد. آنچه از نو زاده می شود مجموعه ای از گرایش های ناشی از میل به زندگی است که چرخۀ نوزایی ها را سبب می شود. چون شخص بودایی میل به زندگی یا نفرت از مرگ را از دست داد (با همۀ افکار و اعمال مثبت و منفی ناشی از آن ها)، گرایش ها رنگ می بازند و دیگر از نو زاییده نمی شوند. این به مثابۀ آزادی شخص یا نیروانا است. تفکر غربی در غرب اعتقاد به تناسخ تا قرن ۴م شایع بود، ولی ظاهراً مبنای دینی نداشت و بیشتر در مکاتب فلسفی یا عرفانی یافت می شد. مفهوم تناسخ با بدنۀ اصلی الهیات مسیحی سازگاری ندارد. اسلام نیز رسماً مخالف تناسخ است. ولی بعضی از فرقه های اسلامی یا منتسب به اسلام، اعم از عرفانی یا غیر عرفانی، به نوعی به تناسخ اعتقاد دارند که ربطی به اسلام راستین ندارد. فلاسفه تعلق روح را به یک قالب دیگر بر چهارگونه می دانند: قالب دوم یا جسم انسان است یا حیوان یا نبات و یا جماد. گونۀ اول را نسخ، و گونه های دیگر را به ترتیب مسخ، رسخ، و فسخ نامیده اند. برحسب آن که روح به بدنِ مادونِ از بدن اولی تعلق بگیرد و یا مافوق، تناسخ را نزولی یا صعودی می خوانند. همچنین اگر روح با سیر ترتیبی به قالب دیگر تعلق بگیرد، نحوۀ تناسخ اتصالی است و اگر بدون ترتیب باشد، انفصالی؛ حال حصول این اقسام یا در عالم مادّه است و یا در ملکوت. در این تقسیم ۳۲گانه که با احتساب تقسیم های دیگر متجاوز از صدگونه است، پاره ای از اقسام باطل و اقسامی درست اند. به طور خلاصه تمام اقسام مُلکی (حصول در ماده) و انفصالی آن باطل است زیرا از سویی با تحلیل عدم تعطیل در فیض الهی و لزوم معطل بودن نفس در هنگام انتقال به بدن دیگر و از سوی دیگر با تحلیل عقلانیِ ذاتی بودن تعلّق نفس به بدن، جایی برای قبول تناسخ باقی نمی ماند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تناسخ، اصطلاحی در کلام و فلسفه و عرفان به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگش و بازگشت دوباره آن به دنیا است. تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، اما درباره علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدۀ واحدی وجود ندارد.

ویکی واژه

یکدیگر را باطل ساختن.
انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر.

جملاتی از کلمه تناسخ

در مزاج اهل جهان صد تناسخ است نهان طفل شیر اگر نخورد خون دوباره خون نشود
اگر به قول تناسخ سکندری ملکا وگر به قدرت باری سکندر دگری
گر به تناسخ شوند زنده به دوران تو سام و جم اندر جهان با حشم و احتشام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم