سرکوب

سرکوب کردن در روان شناسی تعاریف مختلفی وجود دارد. برخی از آن ها را می دانید و برخی هم برای شما تازگی دارند. یک سری تعاریف در روان شناسی برای فرآیند درمان است و یک سری هم برای نشان دادن ویژگی های اختلالات هست. تاریخچه و تعاریف هر کدام از این ها در روان شناسی آورده شده و نظریاتی هم توسط دانشمندان مختلف در این زمینه ارائه شده است. برای مثال فروید که در زمینه های مختلف مثل رشد یا عناصر شناختی در کودکان صحبت کرده است در این باره نیز نظریاتی داده که می تواند موثر باشد. سرکوب در روان شناسی دارای ویژگی های خاصی است و علائم مختلفی بر روی رفتار افراد دارد. یکی از دلایل اصلی سرکوب احساسات در افراد، تجربیات دوران کودکی آنهاست. به عنوان مثال، افرادی که در کودکی ناراحتی‌های خود را با فریاد زدن ابراز کرده‌اند یا خوشحالی‌شان را پنهان کرده‌اند، در بزرگسالی نیز همین الگو را ادامه می‌دهند. همچنین، کودکانی که در خانواده به طور مداوم با احساس گناه مواجه بوده‌اند، معمولاً خود را مدیون والدین کمال‌گرای خود می‌دانند و از آنها می‌ترسند. این افراد همواره در تلاشند تا رضایت والدین را جلب کنند و به همین دلیل، در بزرگسالی نمی‌توانند احساسات خود را به درستی ابراز کنند. آنها بار سنگین احساس گناه و مسئولیت را به دوش می‌کشند و به سختی می‌توانند خوشحال شوند یا لبخند بزنند، زیرا به این عادت کرده‌اند که همیشه نگران باشند و حتی در لحظات شاد، به خاطر ترس از والدین، خنده‌های خود را سرکوب کنند و به ناراحتی بپردازند. من مراجعین زیادی را دیده‌ام که از رفتارهای سخت‌گیرانه والدین خود رنج می‌برند و در سنین جوانی به ریشه‌های آن خود پی برده و برای درمان اقدام کرده‌اند.

لغت نامه دهخدا

سرکوب. [ س َ ] ( اِمص مرکب ) طعنه و سرزنش. ( برهان ) ( غیاث ) ( آنندراج ):
ایا چون کیمیا داروی دردم
ز سرکوب تو چون زردی زردم.کاتبی. || ( نف مرکب ) حریف قوی و پرزوربود که به جنگ و خصومت آمده باشد. حریف قوی به جنگ و خصومت. ( دهار ) ( شرفنامه منیری ):
گفتا که منم سلیم عامر
سرکوب زمانه مقامر.نظامی. || ضابط. || شخصی را گویند که در هر فن زیادتی کند و بر دیگری فائق باشد. ( برهان ). || ( اِ مرکب ) بلندیی را گویند که بر قلعه ها وخانه ها مشرف باشد. ( برهان ). دمدمه که از چوب و سنگ و گل جای را بلند سازند برای جنگ قلعه. ( غیاث ). عمارتی بلند که مشرف بر عمارتی دیگر باشد و لهذا پشته که مقابل قلعه سازند برای گرفتن قلعه آن را نیز سرکوب گویند و دمدمه نیز همان است. ( آنندراج ):
نه از فراز توان کرد حیلت سرکوب
نه از نشیب توان کرد جایگاه نفق.انوری.برآورد برپیل از چوبها
پی قلعه چرخ سرکوبها.عبداﷲ هاتفی ( ازآنندراج ).|| گرز. ( آنندراج ).
سرکوب. [ س ِ ] ( اِ مرکب ) مدقاة. ( بحر الجواهر ). سیرکوب. سرکو. رجوع به سرکو و سیرکوب شود.

فرهنگ معین

(سَ ) (اِمر. ) ۱ - جای بلند مانند: قلعه، برج. ۲ - سرزنش، طعنه.

فرهنگ عمید

۱. کوبندۀ سر.
۲. جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آن جا دشمن را سرکوب کرد.
۳. (اسم مصدر ) طعنه و سرزنش.

فرهنگ فارسی

سرکوبنده، جای بلندمانندبرج وبارویاتپه وکوه
۱ - بلندیی که بر قلعه ها و خانه ها مشرف باشد. ۲ - سرکوبی سرکوب زدن. ۳ - طعنه سرزنش سرکوفت. ۴ - ( صفت ) حریف قوی ( در جنگ کشتی و غیره ). ۵ - ضابط.
سر کوب. سیر کوب. سر کو.

فرهنگستان زبان و ادب

{suppression} [روان شناسی] تلاش آگاهانه برای کنار نهادن افکار و تجارب ناخوشایند از حیطۀ خودآگاهی

جملاتی از کلمه سرکوب

یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ
خاک ناگشته ز شور من و ما نتوان رست سرمه جوشیدم و سرکوب گلو گردیدم
بر وی دیت و قصاص نبود سرکوبی عام و خاص نبود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم