دگرگون گشتن

لغت نامه دهخدا

دگرگون گشتن. [ دِ گ َ گو گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) شحوب. تغیر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دگرگون شدن. تغییر یافتن. متغیر شدن. تغییر وضع دادن. مبدل شدن. و رجوع به دگرگون و دگرگون شدن شود :
نماند نیک و بد بر کس مه و سال
به یک لحظه دگرگون گردد احوال.نظامی.که این سر فدای مه و شاهد است
دگرگون نگردد خدا شاهد است.ظهوری ( از آنندراج ).مشیات خالق نگردد دگرگون
قضیات سابق نگردد دگرسان.عبدالواسع جبلی.

فرهنگ فارسی

شحوب . تغیر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم