لغت نامه دهخدا
بدو گفت نیرنگ داری هنوز
نگردد همی پشت شوخیت کوز.فردوسی.کوزگردد بر سپهر از عشق او هر ماه، ماه
خون دل هر شب کند زی چشم من صد راه، راه.قطران.نچیده یکی میوه تر هنوز
ز خشکی تنش چون کمان گشت کوز.نظامی.کنده شد پای و میان گشته کوز
سوخته روغن خویشی هنوز.نظامی.و رجوع به کوز، کوز شدن و کوز کردن شود.