افسون خوردن

لغت نامه دهخدا

افسون خوردن. [ اَ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) فسون خوردن. فریب خوردن. ( بهارعجم ) ( ارمغان آصفی ) :
زن برو زد بانگ کای ناموس کیش
من فسون تو نخواهم خوردبیش.مولوی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

فریب خوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال سنجش فال سنجش فال ماهجونگ فال ماهجونگ