لغت نامه دهخدا
چو دیناریست شش دانگ ای برادر
و دانگی چارتسو جست اشهر. شمس فخری ( از شعوری ایضاً ).و رجوع به تسو و طسوج شود.
تسوج. [ ت َ ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز است که در شمال باختری بخش و ساحل دریاچه ارومیه واقع است. از شمال به شهرستان مرند و از جنوب به دریاچه ارومیه و از خاور به دهستان شرفخانه و از باختر به ولایان محدود است. قراء ساحلی آن دارای هوای معتدل و مرطوب و راه آن ارابه رو است که میتوان اتومبیل برد. ولی قراء کوهستانی که دارای آب و هوای سالم است راه مالرو دارند. آب این دهستان از چشمه ها و رودخانه های محلی تأمین میشود. و محصول عمده آن غله و حبوبات و زردآلو و سیب میباشد. این دهستان از چهارده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعاً 13480 تن سکنه دارد. و مهمترین قراء آن تسوج که مرکز دهستان است و قره تپه وامستجان می باشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ). و رجوع به ماده بعد شود.
تسوج. [ ت َ ] ( اِخ )قصبه ای از دهستان تسوج در بخش شبستر شهرستان تبریز است که در 33 هزارگزی شمال باختری شبستر در مسیر شوسه صوفیان به شاهپور قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 4300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و حبوبات است شغل مردم زراعت و گله داری است. راه شوسه و فرهنگ و شعبه آمار و بهداری و پست و دبستان و 25 باب دکان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
تسوج. [ ت َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کوار در بخش سروستان شهرستان شیراز است که در 95 هزارگزی باختر سروستان و 4 هزارگزی شوسه شیراز به فیروزآباد واقع است ، جلگه ای معتدل است و 948 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه قره آغاج ، و محصول آنجاغله و چغندر و صیفی است. شغل مردم آنجا زراعت است وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).