تلخ رو

لغت نامه دهخدا

تلخ رو. [ ت َ ] ( ص مرکب ) تندمزاج و درشت رو. ( ناظم الاطباء ). تلخ ابرو. تلخ جبین. ( مجموعه مترادفات ) ( بهار عجم ) ( آنندراج ). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) :
به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش
که از طپانچه بحر است روی مرجان سرخ.صائب ( از آنندراج ).به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر
که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد.وحید ( ایضاً ).

فرهنگ فارسی

تند مزاج درشت رو . تلخ ابرو .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم