لغت نامه دهخدا
تزرج. [ ت ِ زِ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طارم ، در بخش سعادت آبادشهرستان بندرعباس که در 36 هزارگزی باختری حاجی آباد، بر سر راه مالرو طارم به درگاه قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 328 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا خرما و غله و شغل مردم آنجا زراعت است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
تزرج. [ ت ِ زِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حصن در بخش زرند شهرستان کرمان که در 30 هزارگزی جنوب باختری زرند و 10 هزارگزی باختر زرند رفسنجان قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 159 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غله و حبوبات و پسته و پنبه است. شغل مردم آنجا زراعت است وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
تزرج. [ ت ِ زِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سربنان در بخش زرند شهرستان کرمان که در 48 هزارگزی خاوری زرند و 6 هزارگزی خاور راه مالرو زرند به راور قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 50 تن سکنه دارد آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوبات است شغل مردم آنجا زراعت است وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
تزرج. [ ت ِ زِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبلوئیه در بخش زرند شهرستان کرمان که در 30 هزارگزی جنوب باختری زرند و 10 هزارگزی باختر راه مالرو زرند به رفسنجان واقع است و 10 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).