خضر

نام یکی از پیامبران

خضر (علیه‌السلام) یکی از شخصیت‌های مهم در تاریخ اسلامی و یهودی است. او به عنوان پیامبری شناخته می‌شود که به خاطر نوشیدن از چشمه‌ی آب حیات، عمر جاودان یافته و پیوسته در دنیا سفر می‌کند. طبق روایات، خضر در زمان حضرت موسی (علیه‌السلام) می‌زیست و به عنوان یاری‌دهنده و راهنمایی برای انسان‌ها عمل می‌کرد.

سبز شدن

کلمه خضر به معنای سبز شدن و به رنگ برگ درخت درآمدن است. این معنا به خصوص به فرآیند رشد و جوانه‌زنی گیاهان اشاره دارد و به زیبایی و طراوت طبیعت مربوط می‌شود.

گیاه و سبزه

خضر همچنین می‌تواند به معنای گیاه یا سبزه باشد. این معنا به مکان‌هایی اشاره دارد که پوشش گیاهی زیادی دارند و می‌توانند به عنوان مناطق سرسبز و خوش‌منظره شناخته شوند. به عنوان مثال، جنگل‌ها و دشت‌های سبز.

لغت نامه دهخدا

خضر. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام پیغمبری که صاحب موسی علیه السلام بود و نام اصلی آنرا تالیا گفته اند و پارسیان ایلیا یوهن می گویند. قال فی المعیار: خضر ( بالکسر ) صاحب موسی علیه السلام سمی لانه کان لایجلس علی خشبة یابسة و لا ارض بیضاء الا اخضرت و کان اسمه تالیا. او را خضارن نیز می گویند. ( ناظم الاطباء ). لقب پیغمبر که «ارمیا» نام داشت و در نبوت او اختلاف است، نزد بعضی نبی است و نزد بعضی ولی. ( از غیاث اللغات ). نام پیغامبری که خداوند تعالی موسی علیه السلام را به تعلم در نزد او فرستاد و موسی بر کرده های او انکار آورد. خضر حکمت اعمال خود بدو نمود و از او جدایی جست و خضر تا قیامت زنده باشد و مسافران خشکی را یاری دهد، چنانکه الیاس مسافران دریا را و معروفست که خضر آب حیوان را خورده و همیشه زنده می باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). معروفست که اسکندر ذوالقرنین قصد این آب کرد، ولی موفق بخوردن آن نشد اما خضر بر آن آب دست یافت و طبق قول شهنامه، اسکندر بقصد آب حیوان حرکت کرده در ظلمات گم شد و خضر که رای زن او در این سفر بود به آب حیات دست یافت و از آن آب بخورد و تن بشست و زندگانی جاویدان یافت

فرهنگ معین

(خَ ضَ ) [ ع. ] (مص ل. ) سبز شدن، به رنگ برگ درخت درآمدن.
(خَ ض ) [ ع. ] ۱ - (ص. ) سبز. ۲ - (اِ. ) شاخة درخت. ۳ - زراعت. ۴ - جای بسیار سبز.

فرهنگ فارسی

نزد مسلمانان نام یکی از انبیاست که موسی را ارشاد کرده و نزد صوفیان نیز مقامی ممتاز دارد. محققان غربی در تشخیص هویت او اختلاف دارند. بعضی گویند دو شخصیت (( ایلیا ) ) ی نبی و (( جرجیس ) ) قدیس بصورت خضر در آمده. بموجب روایات اسلامی وی یکی از جاویدانانست.
۱ - ( صفت ) سبز. ۲ - شاخ. درخت. ۳ - زراعت. ۴ - جای بسیار سبز.
بن هبه الله بن ابی همام طائی شاعری بغدادی از شاعران بود و امیرالمومنین الراشد بالله بن المستر شد بالله را مدح کرد و نیز بر مجلس امیران دیگر عرب حاضر شد و بدیهه شعر سرود.

فرهنگ اسم ها

اسم: خضر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: xezr) (فارسی: خِضر) (انگلیسی: khezr)
معنی: نام یکی از پیامبران، ( اَعلام ) ) پیامبری که بنا به روایات با شستشو در چشمه ی آب حیات عمر جاودان یافته است، او پیوسته گرد جهان می گردد و درماندگان را یاری می کند و گاه بر برخی اولیا ظاهر می شود، ) خضر اتابک لر کوچک [، قمری] که به دست حسام الدین عمر کشته شد، ( در تصوف ) خضر مقامی ممتاز دارد و راهنمای سالکان است، ( در اعلام ) در نزد مسلمانان پیامبری است که آب حیات نوشید و مرشد موسی بود، نام یکی از پیامبران که طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید، عمرجاویدان پیدا کرد

دانشنامه آزاد فارسی

خِضْر
پیامبر معاصر موسی (ع)، و در اعتقادات عامه، شخصیتی با عمری جاودانه. سرگذشتش با افسانه ها درآمیخته است. در منابع نام او تالی بن ملکان است و با شش واسطه به حضرت نوح نسب می برد. در افسانه ها آمده است که با لشکری از منطقه ای می گذشت و برای آوردن آب از لشکر جدا شد و در جست وجوی آب به درون غاری رفت و در قلمرو ظلمات چشمه ای یافت، که چشمۀ حیات بود، و از آب چشمه نوشید و عمری جاودان یافت و بعد از آن هرگز آن چشمه را نیافتند. در برخی روایات نیز آمده که او را خضر می نامیدند چون هرجا قدم می گذاشت گیاه می رویید و سرسبز می شد. برخی او را فقط ولیّ خدا و برخی دیگر پیامبر دانسته و به نازل شدن حکم بر او در آیات مربوط به داستان موسی و خضر استناد کرده اند. نیز در روایات آمده است که او از دنیا نرفته و همچنان در حال حیات است. نام او در قرآن نیامده اما مفسران او را همان «عبد صالح» می دانند که داستان سفرش با موسی (ع) در قرآن نقل شده است (کهف، ۶۰ـ۸۲). خضر در عرفان اسلامی و در ادبیات رمزی همچون حیّ بن یقظان نیز مقام والایی دارد. ابن عربی از دیدارهای متعدد خود با خضر سخن می گوید و مدعی است که خرقۀ خود را بلاواسطه از او گرفته است. در عرفان اسلامی خضر کنایه از بسط است (← قبض_و_بسط). در ادبیات عرفانی فارسی نیز از او به عنوان پیر و مرشد و انسان کامل یاد شده که به علم لدنّی دست یافته است.

جملاتی از کلمه خضر

در لطافت به دهان تو کند نسبت خویش چشمهٔ خضر به شرطی که سخنگو باشد
خضر و سمن چو رندان بشکسته‌اند زندان گل و لاله شاد و خندان ز سعادت عطایی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم