حسرتا

لغت نامه دهخدا

حسرتا. [ ح َ رَ ] ( ع صوت ) دردا. درداو حسرتا! لفظی که نمودن تحسر را گویند :
حسرتا کان تن سررشته ز جان
صید گردون ناکس دون شد.مسعودسعد.دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست.سعدی.

فرهنگ فارسی

دردا واحسرتا

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَسْرَتَیٰ: وا حسرتا
ریشه کلمه:
حسر (۱۲ بار)
«یا حَسْرَتا» در اصل «یا حَسْرَتِی» بوده (حسرت به یاء متکلم اضافه شده است) و «حسرت» به معنای اندوه و غم بر چیزهایی است که از دست رفته و پشیمانی به بار آورده است.
«راغب» در «مفردات» می گوید: این کلمه از مادّه «حسر» (بر وزن حبس) به معنای برهنه کردن و کنار زدن لباس است، و از آنجا که در موارد ندامت و اندوه بر گذشته، گویی پرده های جهل کنار رفته، این تعبیر به کار می رود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت