رفتار کردن

لغت نامه دهخدا

رفتار کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذر کردن. ( ناظم الاطباء ). || سلوک کردن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). عمل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || پیش آمدن. ( ناظم الاطباء ). || حرکت کردن. راه رفتن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
خر که کمتر نهند بر وی بار
به ره آسوده تر کند رفتار.سعدی.سرو بلند بین که چه رفتار می کند
شوخ شکردهن که چه گفتار می کند.سعدی.سرو ایستاده به چو تو رفتار می کنی
طوطی خموش به چو تو گفتارمی کنی.سعدی.کجا همی رود آن شاهد شکرگفتار
چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار.سعدی.رجوع به رفت آمد و رفت و آمد شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حرکت کردن راه رفتن : [[ چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار ]] ( حافظ ) . ۲ - سلوک کردن عمل کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم