لغت نامه دهخدا
برامش بباش و بشادی خرام
می و جام با ما چرا شد حرام.فردوسی.بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب
بوالعجب آنکه خون من بر تو چرا حلال شد.سعدی.تا شود بر گل نکوروئی وبال
تا شود بر سرو رعنائی حرام.سعدی.امروز در فراق تو دیگر بشام شد
ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد.سعدی.|| مردن حلال گوشت بی بریدن گلو و تزکیه با تشریفات مذهبی در گاو و گوسفند و طیور یا بی ذکر نام خدای تعالی در رمی شکار یا با عدم نحر در شتر یا در آب جان دادن ماهی.