لغت نامه دهخدا
جوی است و جر پرده عبرت ز دردها
ره پر ز جر و جوی و هوا سرد و تیره فام
لیکن تو هیچ سیر نخواهی همی شدن
زین جر و جوی و کوفتن راه بی نظام.ناصرخسرو.به جر و جوی چرا میدوی بروز و شبان
و گرنه معده همی مر ترا بجر دارد.ناصرخسرو.رجوع به جوی و جرشود.