بامروت

لغت نامه دهخدا

بامروت. [ م ُ رُوْ وَ ] ( ص مرکب ) ( از: با+ مروت ) که مروت داشته باشد. جوانمرد برابر لامروت. ( صوت اصلی کلمه مروت در زبان عربی مروءة است ) : خجند با کشت و برز بسیار است و مردمانی بامروت. ( حدود العالم ). و مردمان این شهر ( حمص ) پاک جامه و بامروت و نیکوروی اند. ( حدود العالم ). مردمانی اند( مردم گرگان ) درشت صورت و جنگی و پاک جامه و بامروت و میهمان دار. ( حدود العالم ). و رجوع به مروت شود.

فرهنگ فارسی

که مروت داشته باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم