حارثه

لغت نامه دهخدا

( حارثة ) حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) راویة است و از علی ( ع ) روایت دارد. و ابواسحاق از او روایت کند. رجوع به امتاع الاسماع ص 84 شود.
حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) رجوع به غسان شود. ( صبح الاعشی ج 1 ص 319 ).
حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) ابن الاضبط، و بقولی حارثة الاضبط السلمی. محدث است ، او از پدر خود و پسر او یحیی و یا عبدالرحمن ، از وی روایت کند. رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه 1323 ج 1 ص 53 و 54 و 310 شود.
حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) غطریف بن امرءالقیس [ البطریق ] ابن ثعلبةبن مازن بن الازدبن الغوث من ولد کهلان بن سبا.رجوع به تاریخ سیستان ص 49 و مجمل التواریخ والقصص ص 150 و 174 و 225 شود. || قبیله ای از غسان که بطنی از ازد بوده اند. ( صبح الاعشی ج 1 ص 319 ).
حارثة. [ رِ ث َ ] ( اِخ ) ابن بدربن حصین بن قطن بن مالک بن غُدانةبن یربوع بن حنظلةبن زید مناةبن تمیم الغدانی الیربوعی التمیمی. از سادات و فرسان بنی تمیم و از سرداران و امراء عصر اموی است. او مردی خطیب و شاعری فصیح بود و او را با عمر و علی ( ع ) و زیاد حکایاتی است. حارثة شراب میخورد و بر روی او اثری بود روزی نزد زیاد رفت. زیاد او را گفت : ما هذا الاثر بوجهک ؟ حارثة گفت : اصلح اﷲ الامیر رکبت فرسا لی اشقر فحملنی حتی صدم بی الحائط. زیاد گفت : لورکبت الاشهب لم یصبک مکروه. ( مقصود حارثه از فرس اشقر؛ شراب ، و مقصود زیاد از فرس اشهب ؛ شیر«لبن » است. ) روزی زیاداو را گفت : خطیب تر مردم کیست ، من یا تو؟ حارثة گفت :الامیر اخطب منی اذا توعد و وعد و اعطی و منع و برق و رعد، و انا اخطب منه فی الوفادة و فی الثناء و التحبیر، و انا اکذب اذا خطبت فاحشو کلامی بزیادة ملیحة شهیة، والامیر یقصد الی الحق و میزان العدل ولا یزید فیه شعیرة ولا ینقص منه ! زیاد گفت : خدای تو را مرگ دهاد! صفت من و خود را خوب بیان کردی و با اینکه خطابه را بتمامها بخود اختصاص دادی مرا خشنود ساختی و خود را رهائی بخشیدی. سپس روی بفرزندان خود کرد و گفت بجان شما سوگند که سخن صریح چنین است. وقتی زیاد را بر همنشینی با حارثه شراب خواره ملامت کردند. زیاد گفت : اتلوموننی علیه ! فواﷲ ما تفل فی مجلسی قطّ و لاحک رکابه رکابی و لا سارمعی فی علاوة الریح فغبّر علی و لا دعوته قطّ فاحتجت الی تجشم الالتفات الیه حتی یوازینی ولا شاورته فی شی الانصحنی و لا سألته عن شی من امرالعرب و اخبارها الا وجدته به بصیراً. پس از مرگ زیادپسر او عبداﷲ بحارثة التفات نکرد و نسبت بوی سختیهاروا داشت حارثة او را گفت با اینکه مقام مرا نزد پدر خود میدانی این ستم و جفا چرا بر من روا میداری ؟ عبیداﷲ گفت : پدرم بدان جایگاه رسیده بود که عیب بر اونهادن و خرده گیری از او ممکن نبود اما من جوانم و کار جوانان میتوان بمن نسبت داد، تو مردی شراب خواره ای ترسم چون ترا به خود نزدیک کنم و بوی شراب از تو دمیدن گیرد مردم گمان کنند که من شراب خورده ام اگر خواهی نخستین کسی از آیندگان نزد ما و آخرین کسی از روندگان از پیش ما باشی دست از می خوارگی بردار حارثة گفت از این کار دست برمیدارم ، برای تقرب بتو، نه برای خدا و از عبیداﷲ خواست که او را کاری دهد. عبیداﷲ او را ولایت سرّق داد. هنگام رفتن حارثه بدانجا گروهی او را مشایعت کردند و ابوالاسود الدّؤلی در زمره آنان بود، حارثة را گفت :

فرهنگ فارسی

ابن قدامه شیخ طوسی در رجال خود وی را از یاران علی ( ع ) شمرده

فرهنگ اسم ها

اسم: حارثه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hārese) (فارسی: حارثه) (انگلیسی: harese)
معنی: زن کشاورز، نام یکی از راویان حدیث، ( عربی ) ( مؤنث حارث )، مؤنث حارث، کشاورز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت