لغت نامه دهخدا
جرف. [ ج ُ ] ( ع اِ ) جایی که سیل آن را ببرد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
فلان یبنی علی جرف هار
لایدری ما لیل من نهار.( اقرب الموارد ).جُرُف. ( اقرب الموارد ). جِرف. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). رجوع بکلمات مزبور شود. || روی کوه هموار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پهنی کوه هموار. ( از ذیل اقرب الموارد ). || نشان روی ران یا بدن شتر. ( ناظم الاطباء ). || آب کند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، اَجراف. ( منتهی الارب ). آب گندرود. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).
جرف. [ ج ِ ] ( ع اِ ) کنج دهن. ( منتهی الارب ). کنج دهان. ( ناظم الاطباء ). درون کنج دهان. باطن الشدق. ( از اقرب الموارد ). || جایی که آنرا سیل نبرد.( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). المکان الذی لایاخذه السیل. ( قاموس از ذیل اقرب الموارد ). جُرف. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). رجوع به جُرف شود.
جرف. [ ج َ ] ( ع اِ ) مال صامت باشد، یا ناطق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مال بسیار صامت باشد. یا ناطق. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || فراخ سالی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || داغ و نشانی در رانهای شتر همانند نشان و داغ بینی. ( از اقرب الموارد ). || گیاه باهم پیچیده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ) :
ارض بها عشب جرف و لیس بها
ماء و اخری بها ماء ولا عشب.ابوتمام ( از ذیل اقرب الموارد ). || درختهای خشک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || طعن واسع. ( از متن اللغة ). || نوعی از انجیر که مار آن را دوست دارد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). انجیر خشک کوهی. || گیاه افانیه خشک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ) ( از متن اللغة ) ( آنندراج ). || رجل جرف ؛ ای مختلف. ( از ذیل اقرب الموارد ).