لغت نامه دهخدا
حذیفة. [ ح ُ ذَف َ ] ( اِخ ) ابن الابرص. رجوع به حذیفةبن الاحرص شود.
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] ( اِخ ) ابن الاحرص یا الابرص الاشجعی. از حکام اندلس است. مدت ششماه به سال 110 هَ. ق. بر آن دیار ولایت داشت. ( ترجمه عربی معجم الانساب زامباور ج 1 ص 85 ) ( الحلل السندسیة ج 1 ص 299 ).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] ( اِخ ) ابن اسید، مکنی به ابی سریحة الغفاری. صحابی است. و بعضی حذیفةبن اسد گفته اند. وی از بیعت کنندگان تحت شجره است ، و سپس در کوفه اقامت گزید. و هم بدانجا وفات کرد. ( الاصابةج 1 ص 332 ) ( تاریخ الخلفاء ص 65 ) ( قاموس الاعلام ترکی ).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] ( اِخ ) ابن انیس. شاعری است از عرب. ابن عبدربه شعر وی را آورده است. ( العقد الفرید چ محمد سعید عریان ج 6 صص 96-97 ).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] ( اِخ ) ابن اوس.صحابی است. ( الاصابة ج 1 ص 332 ) ( قاموس الاعلام ترکی ).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] ( اِخ )ابن بدر خطفی بن سلمةبن عوف بن کلیب بن یربوع خطفی ، جدجریربن عطیة خطفی. جاحظ وی را در عداد نساک و زهاد و علماء نسب شمرده است. رجوع به البیان و التبیین ج 1ص 283 شود. و در سیره عمربن عبدالعزیز ص 166 حدیثی از عمارةبن عقیل بن جریربن عطیه مذکور یاد شده است.
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] ( اِخ ) ابن بدر فزاری بن عمروبن جریةبن لوذان. رئیس قبیله بنی فزارة بود و داستان مسابقه اسب دوانی او با قیس بن زهیر که منجر به جنگ و کشتار گردید، در اخبار جاهلیت عرب یاد شده است. اسبهای حذیفه «خطار» و «حنفاء» نام داشت و دو اسب قیس «داحس » و «غبراء» نامیده میشد. رجوع به حاشیه البیان والتبیین جاحظ ج 1 ص 110 و العقد الفرید ابن عبدربه ج 6ص 18 و 19 شود. و نواده وی عیینةبن حصن بن حذیفة در جنگ احزاب شرکت کرده است. ( امتاع الاسماع ج 1 ص 218 ).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ]( اِخ ) ابن دأب از آل دأب. جاحظ وی را در عداد نسب شناسان عرب شمرده است. ( البیان و التبیین ج 1 ص 258 ).
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] ( اِخ ) ابن عبد فقیم بن عدی بن عامربن ثعلبةبن مالک بن کنانة. نخستین کس بود که به خواندن خطبه و فرمان نسی قیام کرد. و تا چند پشت اخلافش این شغل راداشتند، و آخرین ایشان ابوثمامة جنادةبن عوف بن امیةبن قلعبن عبادبن قلعبن حذیفة بود. و آن چنان بود که در دو یا سه سال یک ماه نسی میکردند تا ماههای قمری در فصول شمسی ثابت بماند، و این کار را عرب دویست سال پیش از اسلام از یهود گرفتند. رجوع به آثار الباقیه و حاشیه التفهیم بیرونی از جلال همائی ص 225 شود.