تمش

لغت نامه دهخدا

تمش. [ ت َ ] ( ع مص ) گرد آوردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
تمش. [ ت َ م َ ] ( اِ ) علیق میوه ای که آن را توت سه گل و تلو نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). نامی است که در مازندران به تمشک دهند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مطلق خار را نیز گویند. رجوع به تمشک شود.

فرهنگ فارسی

علیق میوه که آنرا توت سه گل و تلو نیز گویند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تَمْشِ: قدم نزن - راه مرو
ریشه کلمه:
مشی (۲۳ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم