خون جگر

لغت نامه دهخدا

خون جگر. [ ن ِج ِ گ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از غم و غصه.( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
ز خون جگر کرد لعل آب را
بیاورد آن تاج سهراب را.فردوسی.می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تانکشد سر به فلک فریادم.حافظ. || اشک خونین :
خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنار است.سعدی.سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم.حافظ.

فرهنگ فارسی

کنایه از غم و غصه یا اشک خونین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی