فشارش

واژه فشارش در زبان فارسی، به مفهوم فشار دادن یا عملی که منجر به اعمال نیرو بر یک سطح می‌گردد به کار می‌رود. این کلمه در فرهنگ لغت‌های فارسی، هم به عنوان مصدر و هم به عنوان اسم معنایی جای گرفته است. معنای اصلی و ریشه‌ای این واژه، به وارد آوردن نیروی قابل توجه بر یک شیء اشاره دارد، اما مانند بسیاری از کلمات فارسی، بسته به بافت و سیاق متن، می‌تواند معانی گوناگونی به خود بگیرد. در حوزه‌های علمی و تخصصی، ابعاد متفاوتی پیدا می‌کند که گاهی اوقات از یکدیگر فاصله زیادی دارند. در علم فیزیک، فشار یک کمیت اسکالر است که از نسبت نیرو به مساحت (F/A) محاسبه می‌شود و به قول معروف، هرچه نیرو بیشتر و سطح کمتر باشد، فشار هم بیشتر خواهد بود! در حوزه پزشکی، اصطلاح فشار خون به نیرویی اطلاق می‌گردد که خون بر دیواره رگ‌ها وارد می‌آورد و از اهمیت حیاتی برخوردار است. در علم زمین‌شناسی نیز، فشار به نیروهایی اشاره دارد که باعث تغییر شکل و ساختار سنگ‌ها و پوسته زمین می‌شوند؛ برای مثال، فشار عظیم توده‌های سنگی یا نیروی آب در مخازن زیرزمینی. حتی در روانشناسی هم، فشار معنای خاص خود را دارد و به استرس و اضطراب ناشی از موقعیت‌های دشوار اشاره می‌کند که می‌تواند روح و روان آدم را تحت تأثیر قرار دهد. اگرچه واژه‌ای اصیل و با معناست، اما در گفتار و نوشتار روزمره فارسی، کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد و شاید کمی هم گوش‌نواز نباشد! در عوض، کلماتی مانند فشار و فشردن که کوتاه‌تر و آشناتر هستند، رواج بیشتری یافته‌اند و به راحتی جایگزین آن می‌شوند. به عنوان مثال، در جمله‌ای مانند بزر سفره پشت از فشارش امعاء بسیم کان می… که به فشار ناشی از دستگاه گوارش اشاره دارد، امروز بیشتر از فشار دستگاه گوارش استفاده می‌کنیم. یا وقتی می‌گوییم فشارش این سنگ زیاد است، منظورمان این است که نیروی زیادی بر آن وارد می‌شود. به هر حال، زبان زنده است و کلمات گاهی اوقات ترجیح می‌دهند با همکاران کوتاه‌تر و پرکاربردتر خود جابجا شوند، درست مثل اینکه یک واژه تصمیم می‌گیرد بازنشسته شود و جای خود را به جوان‌ترها بدهد!

لغت نامه دهخدا

فشارش. [ ف ِ رِ ]( اِمص ) فشار دادن. ( فرهنگ فارسی معین ):
بزر سفره پشت از فشارش امعاء
بسیم کان میان ران ز جنبش اعصاب.خاقانی.

فرهنگ معین

(فِ رِ ) (اِمص. ) فشار دادن.

فرهنگ فارسی

( اسم ) فشار دادن.

ویکی واژه

فشار دادن.

جمله سازی با فشارش

ابر از چه تلاش این همه سامان عرق داشت کایینه چکید از نمد خورده فشارش
به زر سفرهٔ پشت از فشارش امعا به سیم کان میان ران ز جنبش اعصاب
دل از فشارش غم، به برون دهد معنی بعین ریزش اشکست چشم افشردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس