خیسه

لغت نامه دهخدا

( خیسة ) خیسة. [ س َ ] ( ع اِ ) تامور. خوابگاه شیر. بیشه شیر. ( از منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خیس. || درخت انبوه یا انبوه از قصب. ( از منتهی الارب ).
خیسه. [ خ َ س َ / س ِ ] ( اِ ) بیل. کمچه. چمچه. خاک انداز.بیلچه. مقحاة. مسحاة. مجرفه. ( یادداشت مؤلف ) : چون مهد بساری رسید شاه ایوان و سرای بهشت آئین فرموده بود کرد و بهر جانب مرزها از رکنی و آملی وشاهی و حسامی و شرفی و علایی و بسطامی و دامغانی و استرآبادی بعیارهای مختلف انبارها فرو ریخته بود و مجرفه که در آن ولایت خیسه گویند زرین و سیمین در میان زرها زده از اول دهلیز و آستانه تا بموضع منزل عروس بر مهد زرافشان می کردند. ( تاریخ طبرستان ). || لحاف یا جامه کلفت و درشت. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بیل کمچه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال فرشتگان فال فرشتگان فال ای چینگ فال ای چینگ فال ارمنی فال ارمنی