بشین

لغت نامه دهخدا

بشین. [ ب ِ ] ( اِ ) بمعنی ذات باشد مطلق اعم از ذات واجب و ذات ممکن. ( برهان ) ( ازانجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ دساتیر ص 236 ).
- نام بشین ؛ نام ذات خداوند عالم جل شأنه. ( ناظم الاطباء ).
بشین. [ ب ِ ] ( اِخ ) نام پسر کیقباد بوده و او را کی بشین نیز گفته اند. و اروند پسر او بود که پدر لهراسپ است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نام پسر کیقباد که کی بشین نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
بُد اروند از گوهر کی بشین
که خواندی پدر بر بشین آفرین.فردوسی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
بشین. [ ب َ ] ( اِخ ) قصبه ناحیت غرجستان است بخراسان. ( حدود العالم ص 30، 44، 93 و 95 ).

فرهنگ فارسی

قصب. ناحیت غرجستان است بخراسان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع فال زندگی فال زندگی