لغت نامه دهخدا
آسمان فعلی که هست از رفتن او برحذر
هم قدرخان در بلاساغون و هم خان در طراز.منوچهری.آفرین زین هنری مرکب فرخ پی تو
که به یک شب ز بلاساغون آید به طراز.منوچهری.و گر خان را به ترکستان فرستد مهر گنجوری
پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش.منوچهری.رومیان یکسر گریزند از خطر سوی خطا
قیصر از بیم بلا سوی بلاساغون شود.معزی.گوئی به بلاساغون ترکی دو کمان دارد
گر زین دویکی گم شد ما را چه زیان دارد.مولوی.