لغت نامه دهخدا
باو. ( اِخ ) نام سرداری بوده است از سرداران فرخان بزرگ که در ده اویجان به دار زده شد. ( از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 78 ).
بأو. [ ب َءْوْ ] ( ع مص ) فخر. مباهات کردن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). فخر آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بأواء. ( منتهی الارب ). بأی. || سخت دویدن ناقه. بأی. کوشش نمودن در دویدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || عجب. شگفت : و منه قوله عمر فی طلحة ( رض ): لولا بأو فیه. || بلند گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بأی.