لغت نامه دهخدا
قلون. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قُلَه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قلة شود.
قلون. [ ق ُ] ( اِخ ) نام سرداری ترک و چینی. ( فرهنگ لغات شاهنامه ). نام غلامی ترک که به فرمان خرداد برزین ، بهرام چوبینه را به کارد بکشت. ( یادداشت مؤلف ) :
بفرمود تا نزد او شد قلون
ز ترکان دلیری گوی پرفسون.فردوسی.بتنگی دل اندر قلون را بخواند
بدان نامور جایگاهش نشاند.فردوسی.