خذل

لغت نامه دهخدا

خذل. [ خ َ ] ( ع مص ) گذاشتن یاری کسی. ( از مصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || عقیم گردیدن آهو بتفقد بچه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوار کردن. ( دهار ). خذلان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
رها کردن. یاری نکردن. «خَذَلَهُ خَذْلاً وَ خِذْلاناً: تَرَکَ نُصْرَتَهُ وَ اِعانَتَهُ» به نظر راغب خذلان آن است که به یاری دوستی امیدوار باشی و او تو را رها کند. اگر خدا شما را رها کند و یاری ندهد پس کیست که بعد از او شما را نصرت دهد؟. * خذول صیغه مبالغه است یعنی شیطان بسیار رها کننده و خوار کننده انسان است. امیدوار می‏کند و خوار می‏گرداند. . این کلمه تنها سه بار در قرآن مجید آمده است نهج البلاغه در حکمت 17 درباره آنانکه در جنگ امام را یاری نکردند و در خانه‏های خود نشستند فرموده: «خَذَلُوا الْحَقَّ وَلَمْ یَنْصُرُا الْباطِلَ» حق را رها کردند و باطل را نیز یاری ننمودند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تک نیت فال تک نیت فال ورق فال ورق فال چای فال چای