تازیانه زدن

لغت نامه دهخدا

تازیانه زدن. [ ن َ / ن ِ زَ دَ ]( مص مرکب ) کسی را با تازیانه سیاست کردن و تنبیه نمودن. ( ناظم الاطباء ) : دیده بود که امیر محمود با معدل داد که وی عامل هرات بود و به ابوسعید خاص... چه سیاست ها راندن فرمود از تازیانه زدن و دست وپای بریدن و شکنجه ها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر )کسی را با تازیانه سیاست کردن با شاق زدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم