واژه جان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جان، اصطلاحی در ادبیات عرفانی است.
ابوشکور بلخی، شاعر حکیم سده چهارم، این دو واژه را دو نام یک حقیقت دانسته است؛ حقیقتی که تا متصرف در تن است ، جان نام دارد و چون از تن بیرون می شود، روان نام می گیرد اما فخرالدین اسعد گرگانی که زبان پهلوی می دانسته و داستان ویس و رامین را از این زبان به فارسی در آورده، نسبت روان و جان را همچون نسبت جان و تن معرفی کرده است. این دوگانگی در یکی از سروده های مولوی نیز پیداست.
جان درآثار
شمس الدین ابراهیم ابرقوهی ، عارف سده هشتم، نیز جان را جسمی لطیف و روان را قوّتی لطیف دانسته است.برخی پژوهشگران برآن اند که نویسندگان و شاعران استانهای نیمروزی ایران، همچون فارس و اصفهان و سیستان ، جان را مطابق برداشت اوستایی واژه، به معنای زندگی و گویندگان و سرایندگان خراسان بزرگ، به ویژه پس از سده چهارم، آن را به معنای روان بی مرگ و جاودان انسان به کار می برده اند. اگرچه این داوری تا حدی درست است، عمومیت داشتن آن پذیرفتنی نیست
معانی جان
جان در معنای اولیه اش بر نیروی فناپذیر و می رای زندگی دلالت دارد و روان امری جاودانه و فناناپذیر به شمار می آید.این دوگانگی معنایی زمانی مانع از به کار بردن جان در معنای روان بوده است.از این رو نویسندگان و سرایندگان فارسی زبان معنای جان را وسعت دادند و در برابر این «جان اول»، به پروردن مفهوم دیگری از جان پرداختند.ظاهراٌ نخستین اشاره بر جای مانده به این «جان دوم»، بیتی از مرثیه رودکی است: «جان دوم را که ندانند خلق/ مصقله ای کرد و به جانان سپرد».مولوی تقابل این دو جان را با تعابیری گوناگون تر از دیگران نمایانده است، از جمله: جان اول و جانِ جان جان شور و جان شیرین جان حیوانی و جان ربانی و جان ناری و جان نوری. جان در دومین بخش هر یک از این تعابیر باقی و نامیراست.
کاربرد معنایی
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال حافظ فال حافظ فال عشقی فال عشقی فال تک نیت فال تک نیت