لعس

لغت نامه دهخدا

لعس. [ ل َ ] ( ع مص ) گزیدن به دندان. ( منتهی الارب ).
لعس. [ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( از معجم البلدان ).
لعس. [ ل َ ع َ ] ( ع اِ ) سرخی لب که به سیاهی زند. ( منتهی الارب ). سیاه لبان که لب ایشان از غایت سرخی به سیاهی زند. ( منتخب اللغات ). || سیاهی لب که نیکو نماید. ( منتهی الارب ).
لعس. [ ل َ ع َ ] ( ع مص ) سیاهی آمیز شدن. ( منتهی الارب ).
لعس.[ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ العس و لعساء. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جمع العس لعسا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال سنجش فال سنجش فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ