عمل یافته

لغت نامه دهخدا

عمل یافته. [ ع َ م َ ت َ/ ت ِ ] ( ن مف مرکب ) درست شده. پرورده شده :
بیا ساقی آن زیبق تافته
به شنگرف کاری عمل یافته.نظامی.

فرهنگ فارسی

درست شده پرورده شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم