صمام

لغت نامه دهخدا

صمام. [ ص ِ ] ( ع اِ ) سربند قارورة. ( منتهی الارب ). آنچه سر شیشه استوار کند. ( مهذب الاسماء ). سربند دوات. ( زمخشری ).
صمام. [ ص َ ] ( ع اِ ) بلای سخت. و فی المثل : صمی صمام ؛ ای زیدی یا داهیه. || و قول آنان صمام صمام ؛یعنی در سکوت خویشتن را کر نمودند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بلای سخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال نوستراداموس فال نوستراداموس استخاره کن استخاره کن فال مارگاریتا فال مارگاریتا