ستم یافته

لغت نامه دهخدا

ستم یافته. [ س ِ ت َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ستم رسیده. مظلوم. جفا دیده. جورکش :
توانایی و دانش و داد ازاوست
بهر جا ستم یافته شاد از اوست.فردوسی.اگر نیستم من ستم یافته
چو آهن ببوته درون تافته.فردوسی.دست عدل تو ستم یافته را
راست چون موی درآرد ز خمیر.سوزنی.

فرهنگ فارسی

ستم رسده مظلوم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت