رجف

لغت نامه دهخدا

رجف. [رَ ] ( ع مص ) جنبانیدن چیزی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جنباندن چیزی را پس متحرک شدن و مضطرب گشتن آن بشدت ، گویند: جأنا شیخ ترجف عظامه. ( از اقرب الموارد ). || لرزانیدن ِ تب ْ کسی را. ( از ناظم الاطباء ). || لرزیدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادراللغة زوزنی ). سخت جنبیدن چیزی. ( از ناظم الاطباء ). جنبیدن. ( منتهی الارب ). سخت جنبیدن زمین و جز آن. ( غیاث اللغات ). || جنبیدن و بلرزه درآمدن زمین. ( از اقرب الموارد ). || مرتعش شدن دست کسی از پیری یا بیماری. ( از ناظم الاطباء ). || آرام نداشتن کسی از ترسی که بر او عارض شود. ( از اقرب الموارد ). || به غرش درآمدن تندر ابر. ( از ناظم الاطباء ). پیچیدن صدای تندر در ابر. ( از اقرب الموارد ). || بجنگ درپیوستن قومی و یا مستعد جنگ شدن آنان. ( ناظم الاطباء ). آماده جنگ شدن قوم. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. جنباندن.
۲. حرکت کردن، جنبیدن.
۳. به لرزه درآمدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۸(بار)
لرزیدن و لرزاندن در اقرب آمده «رَجَفَهُ رَجْفاً: حَرَّکَهُ، رَجَفَ: تَحَرِّکَ وَ اضْطَرَبَ شَدیداً» در مفردات آن را اضطراب شدید گفته است. صحاح نیز آنرا از زلزله و اضطراب شدید معنی کرده و دریا را رجّاف گویند برای اضطراب و حرکت شدید موج‏ها مثل قول شاعر «حتی تغیب الشمس فی الرجّاف» تا آفتاب در دریا فرو رود. طبرسی نیز اضطراب فرموده است. . روزی که زمین و کوه‏ها به شدّت بلرزند و کوهها تپّه‏های نرم باشند. . روزی که لرزنده بلرزد و زلزله دیگری در ردیف آن، در آیه مراد از لرزنده بقرینه آیه اوّل زمین است و «رادفه» صفت رجفه است که از فعل ترجف فهمیده می‏شود. . رجفة لرزه است و آن چهار بار در قرآن آمده است آیه فوق درباره قوم صالح می‏باشد احتمال دارد مراد از جفه رعشه بدن آنها باشد که در اثر صاعقه لرزیدند و به زمین افتادند و شاید مراد لرزیدن زمین است در نتیجه نزول عذاب. * مرجف به معنی اضطراب آور است و مراد از آن کسانی اند که با نشر دروغ مردم را مضطرب و ناراحت می‏کردند در اقرب الموارد گفت «ارجف القوم» یعنی شروع بنشر اخبار و فتنه‏ها کردند تا مردم را به اضطراب آورند. اراجیف دروغ‏های وحشت آور است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم