( ذبابة ) ذبابة. [ ذُ ب َ ] ( ع اِ ) یکی ذباب. یک مگس. || یک زنبور عسل. ج ، ذباب. ( دهار ). || بقیه وام و جز آن. ذبابة. [ ذَب ْ با ب َ ] ( ع ص ) خوشیده. هواسیده. پژمریده. پژمرده. پلاسیده : شفةٌ ذبّابة؛ لبی پژمریده. لبی خوشیده. ذبابة. [ ذُ ب َ ] ( اِخ ) نام موضعی است به عدَن ابین. || نام محلی است به اجاء.
فرهنگ فارسی
یا ذباب یا ذبابه هندیه .صورتی کوچک از صور فلکی در نیم کره جنوبی بفاصله کمی از قطب و در آن ستارگان بسیار درخشان نیستند و حاوی دو ستاره از قدر سوم و سه ستاره از قدر چهارم است . ( اسم ) مونث ذباب خوشیده . هواسیده . پژمریده .