خوش کرده

لغت نامه دهخدا

خوش کرده. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) معطر. ( یادداشت مؤلف ) : و علاج آن بطعامهای لطیف و زودگوار باید کرد چون تذرو و دراج و گنجشک بشوربا پخته و بریان کرده و به بوی افزارها خوش کرده چون زیره و کرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- خوش کرده شاعر ؛ کنایه از ممدوح بود. ( آنندراج ) :
ز شاعر همه غایبان حاضرند
خوش آنانکه خوش کرده شاعرند.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

معطر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال جذب فال جذب فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت