تهجیر

لغت نامه دهخدا

تهجیر. [ ت َ ] ( ع مص )رفتن به جائی وقت هجیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به گرمگاهان رفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || آمدن نماز رادر اول وقت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).قوله ( ص ): و لو یعلمون ما فی التهجیر لاستبقوا الیه ، و هو به معنی التکبیر الی الصلوة کما فسر و لیس من الهاجرة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پیش شدن و آمدن نماز را در اول وقت آن : هجر الی الجمعه و غیرها: بکر و بادر الی کل شی ٔ. کقوله : یهجرون بهجیر الفجر؛ یعنی روی آوردن به نماز هنگام طلوع فجر. ( از اقرب الموارد ). || گرم شدن روز. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). شدت یافتن گرمی نهار. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

رفتن بجائی وقت هجیر به گرمگاهان رفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی