بنجل

لغت نامه دهخدا

بنجل. [ ب ُ ج ُ ] ( ص ) در تداول عوام ، قسمت کم و بد باقیمانده از چیزی بسیار. آنچه از مالهای بد که در دکان مانده و بفروش نمیرود. اشیاء بی فائده و خراب. باقیمانده و برجای مانده. بد و پست از چیزها یا چیزی. ته مانده های بد چیزها. ردی از جنسی. نفایه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- بنجل آب کردن ؛ چیزهای بی مصرف را بفروش رسانیدن.چیز بی مصرف و نامرغوب و بی ارز را بفروش رسانیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(بُ جُ ) (ص . ) (عا. ) کالایی که به فروش نر فته و روی دست صاحبش مانده باشد.

فرهنگ عمید

کالای وازده و پست که خریدار نداشته باشد، جنس نامرغوب.

فرهنگ فارسی

جنس نامرغوب، کالای وازده وپست که خریدارندارد
( صفت ) ۱ - ته ماند. بساط . ۲ - متاع وازده که مشتری نداشته باشد کالای پست .

ویکی واژه

(عا.)
کالایی که به فروش نر فته و روی دست صاحبش مانده باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم