لغت نامه دهخدا
زخم تیغ و سنگهای منجنیق
تیغها برکرد چون برق بریق.مولوی.
بریق. [ ب َ ] ( اِ ) کشتی دودگله. ( یادداشت دهخدا ). و رجوع به بریک شود.
بریق. [ ب ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عیاض بن خویلد هذلی. شاعری است از عرب. ( از منتهی الارب ) ( از المعرب جوالیقی ).