زبان بند کردن

لغت نامه دهخدا

زبان بند کردن. [ زَ بام ْ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن. جادو کردن. افسون کردن :
بخواب نرگس جادوش سوگند
که غمزه ش کرد جادو را زبان بند.نظامی.زبان بگشای چون گل روزکی چند
کز این کردند سوسن را زبان بند.نظامی.تا زبان بند آن پری نکنم
سردرین کار سرسری نکنم.نظامی.

فرهنگ فارسی

عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بد گویی او پیش شوهر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال ابجد فال ابجد فال رابطه فال رابطه فال راز فال راز