رنجور داشتن

لغت نامه دهخدا

رنجور داشتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) رنجور کردن. به رنجوری دچار ساختن. رجوع به رنجور شود :
سخن های ناخوش ز من دور دار
به بدها دل دیو رنجور دار.فردوسی.

فرهنگ فارسی

رنجور کردن برنجوری دچار ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال راز فال راز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا