دست مالی کردن

لغت نامه دهخدا

دست مالی کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) لمس کردن. برمجیدن. پرماسیدن. بساویدن. بسودن. ببسودن. مالیدن دست به چیزی. دست به چیزی زدن. || دست زده کردن. دست خورده کردن.

فرهنگ فارسی

لمس کردن . برمجیدن . بساویدن مالیدن دست به چیزی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال شمع فال شمع فال پی ام سی فال پی ام سی