دانشنامه اسلامی
ابن اعثم و خوارزمی در این باره نوشته اند:(پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام)) اسب آن حضرت رو به خیمه گاه آورد و از مقابل آنها گذشت تا او را نگیرند و پیشانی خود را به خون حسین (علیه السّلام) آغشته کرد و به سوی خیمه زنان دوید، در حالی که شیهه می کشید و سرش را جلوی خیمه گاه به زمین می زد. چون خواهران، دختران و اهل بیت امام (علیه السّلام)، اسب را دیدند که کسی بر او سوار نیست، صدایشان را به ناله و گریه بلند کردند. در این هنگام ام کلثوم دستش را بر سرش گذاشت و فریاد زد: وامحمداه، واجداه، وانبیاه، واابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، و احمزتاه واحسناه، هذا حسین بالعراء، صریع بکربلاء، محزوز الراس من القفا، مسلوب العمامة والرداء. ثم غشی علیها؛
خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۲.
مترجم کتاب الفتوح می نویسد: «زینب (سلام الله علیها) نوحه می کرد و تپانچه (سیلی) به صورت می زد و می گفت: وامحمداه، خبر نداری که با حسین تو چه رفت و بر چه صفت، او را کشته اند و جسد مطهرش را در صحرا انداخته اند. وامحمداه، اهل بیت تو اسیر شده اند و فرزندان تو در صحرا بی فریادرس مانده اند و دشمن و دوست بر ایشان می گریند».
ابن اعثم کوفی، ترجمه الفتوح، ترجمه محمد مستوفی هروی، ص۹۰۸.
طبق گزارش دیگر: در این هنگام کنیزی از طرف خیمه های امام حسین (علیه السّلام) به سمت میدان روانه شد؛ مردی به او گفت: ای کنیز خدا، آقای تو کشته شد. کنیز گوید: من شتابان و فریاد کنان نزد بانوان خود رفتم. چون آنان مرا (این گونه) دیدند، برخاستند و شیون آغاز کردند.
سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۰.
...