رحو

لغت نامه دهخدا

رحو. [ رَح ْوْ ] ( ع مص ) گردانیدن آسیا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گرد شدن. ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

گردانیدن آسیا یا گرد شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم