شاشاک

لغت نامه دهخدا

شاشاک. ( اِ ) شاشک. شارشک. شاشنگ. شوشک. تیهو. ( شعوری از فرهنگ جهانگیری ). || تنبوره. ( شعوری ). چارتار. ( شعوری از مجمع الفرس ). رجوع به شارشک، شاشک، شاشنگ و شوشک شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
ژرف
ژرف
بی عرزه
بی عرزه
خنیاگر
خنیاگر