مخط

لغت نامه دهخدا

مخط. [ م َ ] ( ع اِ ) جامه کوتاه. || خاکستر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سیر شتاب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) || مشابهت فرزند به پدر. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) شتافتن شتر را. ( آنندراج ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بشتاب بردن شتر کسی را. ( ناظم الاطباء ). || کشیدن. ( زوزنی ). کندن و کشیدن چیزی را. ( از تاج العروس ج 5 ص 220 ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). کشیدن و دراز کردن شتر «کذا». ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کشیدن و دراز کردن چیزی را. ( ناظم الاطباء ). || بیرون گذشتن تیر از نشانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). || کشیدن کمان و شمشیر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ستیهیدن گشن بر ناقه در ضراب.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ). ستیهیدن گشن بر ماده شتر در ضراب. ( ناظم الاطباء ). || مخاط از بینی بیفکندن. ( زوزنی ). بینی پاک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). انداختن آب بینی را. || پاک کردن ناتج آنچه بر بینی بچه نوزاد باشد از مشیمه و آب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || شتاب سیر کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). به شتاب سیر کردن. ( ناظم الاطباء ). || مانستن پسر پدر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مانا شدن پسر مر پدر خود را. ( از ناظم الاطباء ).
مخط. [ م ِ خ َطط ] ( ع اِ ) چوب خطکش جولاهه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). چوب خطکش جولاهه و غیر آن. ( آنندراج ) ( دهار ). ابزاری از آهن و یا چوب که بدان خط کشند. و مسطر. ( ناظم الاطباء ).
مخط. [ م َ خ ِ ] ( ع ص )مهتر جوانمرد. ج ، مخاط. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مهتر جوانمرد و کریم. ( ناظم الاطباء ).
مخط. [ م َ خ َطط ] ( ع اِ ) جای خط کشیدن. || آنجا که خط افتد در چیزی : خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة. ( حضرت امام حسین ).

فرهنگ فارسی

جای خط کشیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال اعداد فال اعداد فال ورق فال ورق فال چای فال چای